English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8409 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
in his own similitude U بصورت خودش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
picker U دلال و واسطه فرش [بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
herself U خودش
itself U خودش
himself U خودش
saddle bag U خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
variable stroke U پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
to his own profit U بفایده خودش
in his own name U بخاطر خودش
herself U خود ان زن خودش را
number one <idiom> U برای دل خودش
it tells its own tale U از خودش پیداست
in his own similitude U مانند خودش
in his own name U به اسم خودش
in his own hand writing U بخط خودش
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
peach design U نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
There he is in the flesh. there he is as large as life. U خودش حی وحاضر است
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
He is behind it . He is at the bottom of it. U زیر سر خودش است
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
It is her all right. U خود خودش است
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
his own car [car of his own] U خودروی خودش [مرد]
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
his hat cover his fanily U خودش است و کلاهش
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
The letter is in his own handwriting . U نامه بخط خودش است
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
It is the work of her enemies . U کار دست خودش داد
She only thinks of her self . she is self – centered. U فقط بفکر خودش است
He fouled his reputation . U گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
all his g.are swans U غازهای خودش همه غوهستند
vitrify U بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
One must uphold ones dignity. U احترام هر کسی دست خودش است
He was quite a fellow in his day. U زمانی برای خودش آدمی بود
it pulls its weight U نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
autoinoculation U تلقیح کسی با مایه بدن خودش
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
monofilament U الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. U بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
breezing U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezes U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezed U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
He did away with himself . U کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
breeze U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
primes U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
primed U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He went underground to avoid arrest. U او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
fricandeau U گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
prime U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
malthusian law of population U نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
star design U طرح ستاره ای شکل [این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
automatics U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! U شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
twicer U حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
multiplication U عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
automatic U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
braking length U طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
pomegrenate design U طرح گل اناری [این طرح در گل های شاه عباسی فرش ایران، در فرش های چینی بصورت درخت انار و در فرش های ترکستان و قفقاز بصورت میوه انار به همراه شاخ و برگ استفاده می شود.]
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
peacock U طرح طاووس [این طرح در فرش های ایرانی، چینی، مغولی، قفقازی و ترکیه بصورت های متفاوت بکار می رود. در فرش چین گاه در کل متن و گاه در فرش ایران و قفقاز بصورت نمادی کوچک در گوشه و کنار فرش بافت می شود.]
fractal <adv.> <noun> O شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
powers U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
self compiling compiler U کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
power U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
He has grown into a man . U برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
insitu U واقع در جای طبیعی خودش در جای خود
peripheral U که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
under lease U وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
as <conj.> <prep.> U بصورت
in human shape U بصورت یا
She is the one who has done . It is her own doing U کار کار خودش است
on consignment U بصورت امانی
particulate U بصورت ذره
in black and white <idiom> U بصورت نوشتار
corporately U بصورت شرکت
toothily U بصورت مضرس
in outward show U بصورت فاهر
in a topic form U بصورت عنوان
orderly <adv.> U بصورت مرتب
integrally U بصورت عددصحیح
carbonation U بصورت کربنات
simoltaneously U بصورت همزبان
Outwardly . on the face of it. U بصورت ظاهر
autonomously U بصورت خودگردان
in the f. U بصورت جسمانی
by accident <adv.> U بصورت غلط
neatly <adv.> U بصورت مرتب
inadvertently <adv.> U بصورت غلط
curtly <adv.> U بصورت کوتاه
compendiously <adv.> U بصورت کوتاه
unintentionally <adv.> U بصورت غلط
briefly <adv.> U بصورت کوتاه
spuriously <adv.> U بصورت غلط
by mistake <adv.> U بصورت اشتباه
duly <adv.> U بصورت مرتب
by a mistake <adv.> U بصورت اشتباه
justly <adv.> U بصورت صحیح
properly <adv.> U بصورت صحیح
as a result of a mistake <adv.> U بصورت اشتباه
as a result of a mistake <adv.> U بصورت غلط
nominally U بصورت فاهر
by a mistake <adv.> U بصورت غلط
compendiously <adv.> U بصورت اجمالی
neatly <adv.> U بصورت منظم
curtly <adv.> U بصورت اجمالی
duly <adv.> U بصورت منظم
tidily <adv.> U بصورت منظم
orderly <adv.> U بصورت منظم
phonily <adv.> U بصورت اشتباه
tidily <adv.> U بصورت مرتب
manually U بصورت دستی
aright <adv.> U بصورت صحیح
correctly <adv.> U بصورت صحیح
duly <adv.> U بصورت صحیح
by mistake <adv.> U بصورت غلط
briefly <adv.> U بصورت اجمالی
by accident <adv.> U بصورت اشتباه
twist U تاب نخ [بصورت اس یا زد]
phonily <adv.> U بصورت غلط
incorrectly <adv.> U بصورت غلط
faultily <adv.> U بصورت غلط
rightfully <adv.> U بصورت صحیح
falsely <adv.> U بصورت غلط
wrongly <adv.> U بصورت غلط
periodically U بصورت دورهای
briefly <adv.> U بصورت خلاصه
compendiously <adv.> U بصورت خلاصه
wrongly <adv.> U بصورت اشتباه
spuriously <adv.> U بصورت اشتباه
curtly <adv.> U بصورت خلاصه
bulk U بصورت عمده
unintentionally <adv.> U بصورت اشتباه
tidily <adv.> U بصورت صحیح
inadvertently <adv.> U بصورت اشتباه
orderly <adv.> U بصورت صحیح
faultily <adv.> U بصورت اشتباه
rightly <adv.> U بصورت صحیح
falsely <adv.> U بصورت اشتباه
incorrectly <adv.> U بصورت اشتباه
neatly <adv.> U بصورت صحیح
recorded delivery U ارسال بصورت سفارشی
winterization U بصورت زمستانی در امدن
formularize U بصورت فرمول دراوردن
article U بصورت مواد در اوردن
jogs U دویدن بصورت یورتمه
jogging U دویدن بصورت یورتمه
trash U بصورت اشغال در اوردن
trashes U بصورت اشغال در اوردن
trashing U بصورت اشغال در اوردن
jogged U دویدن بصورت یورتمه
jog U دویدن بصورت یورتمه
articles U بصورت مواد در اوردن
bulk buying U خرید بصورت عمده
trashed U بصورت اشغال در اوردن
imperialize U بصورت امپراطوری دراوردن
democratization U بصورت دموکراسی درامدن
deferred payment U پرداخت بصورت یوزانس
decorticate U بصورت الیاف در اوردن از
cut to length U بصورت طولی بریدن
linearize U بصورت طولی دراوردن
monetize U بصورت پول در اوردن
mythologize U بصورت افسانه در اوردن
palletetisation U بصورت پالت دراوردن
enactment U بصورت قانون درامدن
democratize U بصورت دموکراسی دراوردن
l support U نگهداشتن بصورت زاویه
Recent search history Forum search
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
2مهرآسا
1pedal pamping
1rhodamine
1she loved to have the last word.
1you are in too much of a hurry.the young lady herself is fine.
1This is largely self-evident;
1eventually own his own sports club
1he said he was going to work in a gym, eventually own his own sports club, and he faught with his father about everyting
1واژه برزین برای تلفظ بهتر در انگلیسی بصورت Berzin نوشته شود یا Barzin?
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com